Friday, September 28, 2012

از سخنراني اوباما تا فقر ادبي ما




طرح مساله:چرا در زبان انگليسي واژه اي براي آنچه ما در زبان فارسي بدان "تعارف"مي گوييم اصلا وجود خارجي ندارد؟

زبان پديده اي چند وجهي است.چيزهايي را از محيط اطراف مي گيرد،با پيوندهاي حتي باستاني اش ارتباط برقرار مي كند و مفاهيم جديد را خلق.بحث تعريف و ساختار و نكات تخصصي اين بحث مربوط به زبانشاسان است.اما آنچه كه اينجا بحث خواهد شد نگاهي مختصر به ابعاد فرهنگ و ادبيات به تاسي از زبان است.

چند روز پيش رييس جمهوري ايالات متحده آمريكا،در صحن سازمان ملل متحد سخنراني كرد.متنش طولاني بود ومفاهيمش بسيار!حتي 1 بار آقاي اوباما سرش را به پايين خم نكرد تا به نوشته اش نگاهي بياندازد.آنچنان در اداي كلمات دقيق و قوي بود كه اين قدرت از چهره اش كه با اطمينان كلام را بدون خدشه از دهان خارج مي نمود قابل فهم بود.چرا احمدي نژاد اينگونه نيست؟چرا تمام روساي جمهور آمريكا اينگونه چونان اوباما سخن مي رانند؟تفاوت اصلي در چيست؟چرا يكي عميقا منطق مدار و مبتني بر اصول سخنراني و ديگري شرتي پرتي و سردرگم و مزخرف گو؟!

من معتقدم جواب اين سوال در "ادبيات" نهفته است!من معتقدم ادبيات زير بناي هر فرهنگي است چرا كه هر بخشي از فرهنگ لاجرم از كلام و انديشه نشات خواهد گرفت و غير از ادبيات جاي ديگري سرشار از كلام و انديشه توامان نيست.ما ملتي با سابقه اي ديرين در ادبيات هستيم...منظومه هاي شعر فراوان،اندرزها و پندهاي تربيتي فراوان و گنجينه اي عميقا بزرگ از ابعاد مختلف ادبيات.اما تقريبا هيچ بخشي از آن گنجينه به خصوص بخشهاي رفتاري اش مثل گفتارهاي درباره تربيت از سعدي نتوانسته است وارد زندگي ايرانيان به طور پركتيكال شود.
نمودار زير تا حد زيادي اين مساله را نشان مي دهد با يك حلقه ي گمشده

ادبيات ---- ؟ ---- جامعه

سوال:سازوكار و يا سيستمي كه مي تواند ادبيات را(در كليتش) از حالت انتزاعي اش خارج كند و وارد زندگي عمومي مردم كند چيست؟

به طور كلي ويژگي يك ادبياتي كه ديگر انتزاعي صرف نيست و چند وجهي است چيست؟خيلي ساده است!آن ادبيات شكلي رئال به خود گرفته است!يعني از جهانهاي معنوي و مفاهيم تماما الهي خارج شده،شكلي انساني به خود گرفته و مفاهيمش پيرامون انسان مي چرخد،چون پيرامون انسان مي چرخد پس به دستاوردهاي انسان در ساليان گذشته احترام مي گذارد،خرد را حركت مي دهد نه كتب به جا مانده از 10000 سال قبل را،به جريان زندگي سرعت مي بخشد چرا كه تمام توجهش معطوف به حيات اين جهاني است و به طبع آن با به كارگيري از دستاوردهاي گذشتگان(انقلاب صنعتي و ابزارهاي صنعت)سرعت فيلمهاي سينمايي اش هم بيشتر است!فيلمهايش خواب آور نيست!موسيقي اش خواب آور نيست!رمانش خسته كننده نيست!
وقتي مردم ما سراسر شمال را كه به سرسبزي اش شهرت دارد از آشغال پر مي كنند،وقتي نماينده ي مردم ايران در صحن سازمان ملل مايه ي آبروريزي است،وقتي تحمل پذيرش همجنسگرايان اعدام است،وقتي رانندگي ملتي بالاترين ميزان كشتار را دارد،وقتي دروغ سرمنشا همه چز است و وقتي پدر و مادر از روي با كلاس بودن،پول درآوردن،فلاني اين كاره بوده با حقوق انقدرواينها،رشته ي فرزندشان را انتخاب مي كنند و "سن استقلال" مفهومي تعريف نشده است،واقعا چه اهميتي دارد ما چند هزار سال ادبيات داشته ايم؟؟؟!!!!

بيشتر از 250 سال از تاسيس آمريكا نمي گذرد.نمي خواهم اشاره اي به بريتانيا داشته باشم چرا كه آن كشور داراي ريشه اي عميق در تمدن و ادبيات است...اما آمريكا حدودا 150 تا 200 است كه ادبيات دارد!ايران هم ده هزار سال تمدن دارد...آن يكي "اوباما"وار سخن مي گويد و اين يكي "احمدي نژادي" وار!تفاوت تمام روساي جمهور ما و آمريكا لااقل فقط در همين سخنراني از زمين تا آسمان است!اين فقر ادبي است!برخلاف آنانكه معتقدند ما ادبيات كهن و غني اي داريم متاسفانه اين غنا از ظاهر فراتر نرفته است!كميتش 100 و كيفيتش 0 است!

به كلام مسئولان نگاه كنيد!به رفتار مردم بنگريد!اينها همه بازتاب ادبيات ايران است!حتي مي شود دقيقتر شد!از 3000 سال پيش زرتشت دستور داد كه دروغ بزرگترين گناه است!شگفتا پس از اين همه سال،رفتار شماره ي 1 ايرانيان دروغ است!پس صريح بايد گفت:در اين ادبيات را بايد تخته كرد!!چيزي كه فقط در كلام بماند و بس،به درد جامعه نخواهد خورد!

اينجاست كه دوباره باز مي گرديم به پرسش اول و آن نمودار كذايي!چرا در زبان انگليسي واژه اي معادل با "تعارف"فارسي وجود خارجي ندارد؟!چون كه اصلا اين يك رفتار تعريف نشده است!هيچ متولد اروپايي و آمريكايي با اين رفتار به طور ذاتي آشنايي ندارد!نخستين تاثير نبود اين رفتار و رفتارهاي مشابه-با توجه به چندوجهي بودن زبان-مستقيما روي زبان خواهد بود.
دانشجويان ساختارمند(از لحاظ ذهني در زبان) زبان و آنها كه در كلاسهاي آزاد از سطح خوب و بالايي از اسپيكينگ برخوردارند دقيقا مي دانند كه درست از آن لحظه كه لب مي گشايند به سخن گفتن در زبان انگليسي،"تعارف" و "ريا"محو مي شود..."سانسور"ديگر وجود خارجي ندارد!و اين خاصيت ادبيات انگليسي است!اين ادبيات كه امروزه در صدر تمام ادبيات جهان نشسته است تفاوتش با ادب ما،دقيقا همين سيستم و سازوكاري است كه دارد و داشته است و نتيجتا در اثر رفع "سانسور"،"دروغ"،"تعارف"، "فرهنگ"را بالا برده است.اين ديگر كمينه كار ادبيات است!وگرنه چه نيازي است كه صبح تا شب شعر بخوانيم و كتاب رمان در صورتي كه همه اش با ما بيگانه است؟؟!!!عشقش آنقدر سماوي است و لمس نشدني كه انسان گمان مي برد "سكس"وجود خارجي ندارد!حال آنكه معشوق چه همجنسگرايانه و چه دگرجنسگرايانه لمس مي شود و لذت ايجاد مي كند!اين يك نمونه مثال ساده(جاي گسترش بحث نيست)

اما باز در انتها بايد گفت من نيز نمي دانم چگونه ادبيات از رهگذر آن سيستم(حلقه ي گمشده)مستقيما بر جامعه اثر مي كند...اگر چه مي شود نشانه هايي بر آن آورد مانند رئاليسم و نظاير آن اما چند نشانه نمي تواند مساله را به طور كلي فرموليزه كند.مجال تحقيق عميقي مي طلبد...

سخن بسيار است و زمان اندك...شايد در بحثي ديگر به وجوه ديگري از ادبيات جهان و ايران اشاره كنم...

Sunday, September 9, 2012

آدم تمام شده كيست؟(+شاعر تمام شده از شاهين نجفي)

لحظاتي خواهد رسيد كه "مرد مبارز"و "زن مبارز"ديگر شمشيرش را زمين خواهد گذاشت،برخواهد گشت و تا ادامه ي نهايي مسير جاده ايست بي انتها...خيابان درازي كه فريادهاي توي گلوي تو را به درازايش تصوير مي كند...ياد آن روزهاي خوب زندگي كه هرگز نبوده است!ياد عشقي كه ديگر نيست "به بوسه هاي تو در خواب احتمالي من"..."به خستگي تو از حرفهاي فلسفي ام

اما اين را پاياني نيست جز رفتن و رفتن...مگر آنكه دكمه ي پاياني را بفشاري كه خونش را از قلبت تغذيه مي كند
آنجا ديگرواقعا داستان تمام مي شود!اينها يك ژست روشنفكرانه نيست...چرا كه در زندگي ام در اين كشور هرگز روشنفكري را نديدم كه واقعا روشنفكر باشد!نماز خواني در جستجوي سكس نامشروع تا چپي سر به محراب!مجموعه ي پارادكس هاي زندگي اينجا آنقدر دردناك مي شود كه براي مدتي طولاني در ابتدا خنده ات مي گيرد...سپس بي حس مي شوي و نهايتا بايد بروي سراغ آن دكمه.!

امروز با يكي از نزديكترين دوستانم يا در واقع بهترين دوستم،به يك ساختمان نيمه آماده و در حال تكميل خيره شده بوديم!تا به امروز هيچوقت اين همه شباهت يك آدم و يك ساختمان را نمي دانستم!!آدمهايي كه ميايند و مي روند،دوستاني كه گاه هستند و فردا نه،پسران و دختراني كه زيبايي لحظه ايشان نگاهت را مي گيرد و پس از چند ثانيه،درست آن هنگام كه زبان مي گشايند اين تويي كه نگاهت را برميگيري!با همه اش كه روراست باشي مي بيني اين انسان تنهاترين موجود هستي است!در نهايت تكامل و جوان بودنش!در نهايت عشق و درگير لذتهاي سكس!چيزي فراي اينها نيست...ساختمان هم كه باشي با 500 نفر ساكن،دست آخر خودت ميماني و خودت!هيچ ساختمان ديگري تو را در نخواهد يافت!اين "فرد"مقدس ترين انديشه ي من است!آنكه هويتش را از خودش مي گيرد و نيازي به ديگري براي تاييدش ندارد!!

من بي حس شده ام...از وقتي كه "تو"نيستي ديگر حسي ندارم...مثل يك آدم آهني شده ام...نه بد را ميفهمم نه خوب را!نه زيبايي آن مرا جذب مي كند نه زشتي اين!همه اش تمام شده است...من يك آدم تمام شده ام

دست آخر شعري را از شاهين نجفي،اين آيينه ي تمام عيار زندگي، قرار مي دهم بخونيد و گوش فرا دهيد...

شاعر تمام شده

شاعر:سيد مهدي موسوي

نگاه می‌کنم از غم به‌غم که بیش‌تر است‬
‎‫به خیسی‌ی چمدانی که عازم سفر است‬
‎‫من از نگاه کلاغی که رفت، فهمیدم‬
‎‫که سرنوشت درختان باغ‌مان تبر است‬
‎‫به کودکانه‌ترین خواب‌های توی تن‌ات‬
‎‫به عشق‌بازی من با ادامه‌ی بدن‌ات‬
‎‫به هر رگی که زدی و زدم به حسّ جنون‬
‎‫به بچّه‌ای که توام! در میان جاری خون‬
‎‫به آخرین فریادی که توی حنجره است‬
‎‫صدای پای تگرگی که پشت پنجره است‬
‎‫به خواب رفتن تو روی تخت یک نفره‬
‎‫به خوردن ِ دم‌پایی بر آخرین حشره‬
‎‫به «هرگز»ات که سؤالی شد و نوشت: «کدام؟»‬
‎‫به دست‌های تو در آخرین تشنّج‌هام‬
‎‫به گریه کردن یک مرد آن‌ور ِ گوشی‬
‎‫به شعر خواندن ِ تا صبح بی هم‌آغوشی‬
‎‫به بوسه‌های تو در خواب احتمالی من‬
‎‫به فیلم‌های ندیده، به مبل خالی من‬
‎‫به لذّت رؤیایت که بر تن ِ کفی‌ام…‬
‎‫به خستگی تو از حرف‌های فلسفی‌ام‬
‎‫به گریه در وسط ِ شعرهایی از «سعدی»‬
‎‫به چای خوردن تو پیش آدم بعدی‬
‎‫قسم به این‌همه که در سَرم مُدام شده‬
‎‫قسم به من! به همین شاعر تمام شده‬
‎‫قسم به این شب و این شعرهای خط خطی‌ام‬
‎‫دوباره برمی‌گردم به شهر لعنتی‌ام‬
‎‫به بحث علمی بی مزّه‌ام در ِ گوش‌ات‬
‎‫دوباره برمی‌گردم به امن ِ آغوش‌ات‬
‎‫به آخرین رؤیامان، به قبل کابوس ِ …‬
‎‫دوباره برمی‌گردم، به آخرین بوسه‬

Wednesday, August 15, 2012

آذربايجان


اين عكس-نوشته ي بالايي رو توي فيسبوك ديدم معلوم نيست مال كيه اما مي خواستم بگم دلمون گرفت...دلمون از اين زندگي ديگه داره كلا ميگيره...وقتي رييس جمهور كشور ما مياد به مادر درگذشته ي رييس جمهور "سيرا لئون" تبريك مي گه و بعد از گذشت چند روز در باره ي حادثه ي بزرگي كه به تخريب 100% حدوده 12 روستا در شمال غرب ايران منجر شده،هنوز هيچ فرمايشي نكرده است(!)آدم مي ماند كه اينجا ديگر كجاي دنياست؟!حقيقتا كه زبان ديگر دارد قاصر مي شود

گوته جمله اي دارد و مي گويد:هميشه مصيبتها از آنجا شروع مي شود كه ارزش يك انسان از ارزش يك عقيده پست تر شمرده مي شود و ناگفته پيداست كه اوضاع ما چرا چنين شده است

آذربايجان پاينده كه اين،تنها رعشه اي در زمين بود و آن گاه،نزديك است كه زمينيان تكانه اي مهيب بر اين "پهلوانان پنبه اي"بزنند و قصه را يكسره كنند
 

Sunday, August 5, 2012

***برگي از تاريخ:يادي از "انقلاب فرهنگي مشروطه":14 مرداد:روز امضاي فرمان مشروطيت***


انقلاب مشروطه پديده اي بزرگ و نقطه اي درخشان در تاريخ ايران است.به درستي مي توان آن را "ورق زدني"در برگهاي كتاب سترگ
تاريخ اين كشور دانست.مجموعه ي تلاشهاي بزرگاني كه در اين راه كوشيدند در روز 14 مرداد سال 1285 به ثمر نشست مظفرالدين شاه قاجار در اين روز،فرمان مشروطيت را امضا كرد.همه ي دوستان در تمام كتب تاريخي ديگر جزييات را خوانده اند و بر آن واقف.شايد اصلي ترين پرسشي كه با آن روبرو هستيم اين باشد:چرا جريان و گفتمان فرهنگي و تجدد طلب مشروطه پس از چند دهه به انقلاب واپس گراي اسلامي رسيد و جريان هاي پديد آمده از اين انقلاب،تجدد را "كه اصلي ترين تمناي مشروطه بود"به حاشيه راندند و خواهان بازگشت به دوران گذشته ي دور شدند؟!

من در اين مختصر مي خواهم به ادبيات و نمايه هاي فرهنگ متاثر از مشروطه اشاره اي كوتاه داشته باشم.همگان مي دانند كه شعر فارسي،از ديرباز به "كلام پر طمطراق و ساختار گرايش"مشهور بوده است.به اعتقاد من بزرگترين ساختاري كه در طي مشروطه شكسته شد همين ساختار شعر فارسي بود.اما ماجرا به همين جا ختم نشد!حركت نفي ساختاري مشروطه،پس از قالب،زبان را دگرگون كرد!يكي از تاكيدهاي اساسي "ابراهيم بيك"در سياحت نامه ي معروفش،"نزديك تر شدن زبان ادب به زبان عاميانه"بود!وانگهي در جريان مشروطيت،ميرزاده عشقي ها و ايرج ميرزاها نه تنها زبان عاميانه را به كار گرفتند،بلكه نقدهاي آتشين و راديكال از فرهنگ عامه،روحانيت مشروعه طلب و واپس گرا،حجاب و محدود كردن زنان را نيز وارد معركه كردند.

مثلا ايرج ميرزا در شعري "خدا"را چنين خطاب مي كند:

خدایا تا به کی ساکت نشینم
من اینها جمله از چشم تو بینم
همه ذرات عالم منتر توست
تمام حقه ها زیر سر توست
چرا پای توی کفش ما گذاری
چرا دست از سر ما بر نداری
به دست توست ، وسع و تنگ دستی
تو عزت بخشی و عزت فرستی
تو این آخوند و ملا آفریدی
خداوندا مگر بی کار بودی
که خلق مار در بستان نمودی
چرا هر جا که دأبی زشت دیدی
برای ما مسلمانان گزیدی
میان مسیو و آقا چه فرقست
که او در ساحل،این در دجله غرقست
به شرع احمدی پیرایه بس نیست
زمان رفتن این خار و خس نیست
بیا از گردن ما زنگ وا کن

و يا اشعار مشهور وي در باب حجاب.

يكي ديگر از نقاط محوري "انقلاب فرهنگي مشروطه"،آشنايي ايرانيان با نمايش نامه نويسي به سبك مدرن بود!چنانچه نيك مي دانيد نمايشنامه از 2500 سال(يا بيش)در يونان وجود داشت و آثار متعددي در اين زمينه نگاشته شد.در ايران "سياوشون"قديمي ترين آيين نمايشي بوده است كه در آن ماجراي كشته شدن مظلومانه ي سياوش،پهلوان ايراني در تشت طلا به عزا و گريه برگزار مي شد(مقايسه شود با داستانهايي كه شبيه اين ماجرا از امام سوم شيعيان ساخته شده ست،تا شايد پي به "ايراني بازي"تاريخي ايرانيان و توليد "اسلام خيالي ايراني" ببريد)و بعدها تبديل به تعزيه در مدح و ثناي امامان شيعه شد.تفاوت اساسي في ما بين تعزيه و تئاتر دقيقا چيست؟!اين يكي از اساسي ترين تفاوتهاي ساختاري ايرانيان و غربيهاست.نمايشنامه روح "ديالوگ"دارد و تعزيه روح "مونو لوگ"!نمايشنامه چند بعديست(اجتماعي-روانشناختي-سياسي-فرهنگي)اما تعزيه يك بعدي و مذهبي!نيازي به اشارت نيست كه جوامع استبدادي،"تك بعدي" و اند روحيه اي "مونولوگ"دارند!!

به هر حال مشروطه با ترجمه ي بزرگترين آثار نمايشنامه نويسان جهان براي ايرانيان،دريچه اي نو به سوي هنر در سرزمين منزوي ايران آن دوران برداشت!

بدون شك يكي از بزرگترين حركتهاي ادبي شكل گرفته در آن دوران چنانكه در شعر ايرج ميرزا هم ديده مي شود "طنز"است!طنزي كه با بياني ساده و بي آلايش اما شديدا پر رنگ و راديكال نمود مي يافت و از بزرگان اين راه مي شود به نگارنده ي بزرگ چرند و پرند "علامه دهخدا"اشاره كرد.از ملك الشعرا تا ميرزاده ي عشقي تا نويسنگان بزرگ آن روزگار مثل "صنعتي زاده ي كرماني"همگي رهبري و راهبري جريانهايي را بر عهده داشتند كه تا حد زيادي مي شود آنها را نه البته عامه،بلكه يك "ميني روشنگري"(!)ايراني دانست!

نقد براي نخستين بار به طور علمي_بوسيله ي ترجمه ي آثار مرتبط با نقدشناسي_در ايران مطرح شد.حوزه هاي هنر گسترش يافت و تا به امروز نيز،ردپاي آن تغييرات بزرگ همچنان پا برجاست.

اما سوال بزرگ،همچنان باقيست....

Friday, July 27, 2012

روز ملي رنگين كمانيها مبارك باد!

 غافل از نگاههاي ديگران،دزدكي ديد زدن حكايتي است...اما امروز مي خواهم بي نگاه اينور و آنور آنقدر نگاهت كنم كه همه ي نگاههاي ديگران به من خيره شود و بعد با چشمان بسته آرزو كنم اي كاش جامعه اي داشتيم سرشار از "آزادي" و "عشق"!نه نگاهي بر من مي چرخيد و نه انگشت اشاره اي به "ما"!هر روز،روز ماست چرا كه بودنمان را از وراي نگاه اين و آن داريم،اصالت پيش ماست،گمان مبر كه اصالتي نداريم..."همجنسگرا بودن،تقدير نيست،افتخار است"...

Sunday, July 8, 2012

آرامش دوستدار و دانلود مشهورترين كتابش(ممنوعه)

معرفي يك فيلسوف نامدار ايراني و يك كتاب مشهورش(با لينك دانلود)
::آرامش دوستدار::
وبسايت شخصي ايشان

آرامش دوستدار (متولد ۱۳۱۰ خورشیدی در تهران) فیلسوف و روشنفکر ایرانی است.
مشهورترین اثر وی کتاب امتناع تفکر در فرهنگ دینی است که با واکنش‌های فراوانی از سوی دینداران در ایران مواجه شده است. دوستدار در این کتاب با نام گذاری «فرهنگ دین‌خو» بر فرهنگ دینی ایران، نااندیشی و ناپرسایی آن را به چالش و پرسش کشیده است.

آرامش دوستدار، متولد سال ۱۳۱۰ ه.ش در تهران است. وی به سال ۱۳۳۶ ه.ش برای تحصیل فلسفه به آلمان رفت و مدتی بعد موفق به اخذ مدرک دکترا از دانشگاه بن شد. عنوان رساله دکتری دوستدار «رابطه اخلاق و ارادهٔ سلطه‌گرا در آثار نیچه» بود. وی از سال ۱۳۵۱ ه.ش تا ۱۳۵۸ ه.ش به عنوان استاد به تدریس در گروه فلسفه دانشگاه تهران پرداخت و در پی بسته شدن دانشگاه ها؛ موسوم به انقلاب فرهنگی ایران از دانشگاه اخراج شد و دیگر بار به آلمان مهاجرت کرد.

آرامش دوستدار، در میان دوستداران مباحث فلسفی و نظری، چهره‌ای شناخته شده است. ژرفا و برد اندیشه‌های او در حوزه‌های فکری و فرهنگی فارسی زبانان و ایران، جایگاه ویژه‌ای به او می‌بخشد. شهرت دوستدار به خاطر نظریات انتقادی معروفش درباره دین و فرهنگ دینی در جامعه ایران است. وی بر این باور است که فرهنگ ایرانی فرهنگی «دین‌خو» است و از این روی قدرت اندیشیدن ندارد. او روشنفکری است که در مواجهه با حوادث پس از انقلاب نظیر قتل‌های زنجیره‌ای و حکومت روحانیان مردم ایران و فرهنگ ایرانی را مقصر می‌داند و نه حزب، گروه یا دسته خاصی. از آرامش دوستدار تاکنون چهار اثر به زبان فارسی چاپ شده است.

آثار

ملاحظات فلسفی در دین و علم، نشر آگه، تهران، ۱۳۵۹
امتناع تفکر در فرهنگ دینی، انتشارات خاوران، پاریس، ۱۳۷۰
درخشش‌های تیره، انتشارات خاوران، پاریس، ۲۰۰۴
خویشاوندی پنهان، انتشارات فروغ-نشر دنا، کلن

(برگرفته از ويكي پديا)

لينك دانلود كتاب ممنوعه ي "امتناع تفكر در فرهنگ ديني"

خانمهاي عزيزي كه به اسلام ايمان آورده ايد توجه بفرماييد:

 اين ها نه توهين است نه خالي بندي است و نه حتي اصلا بنده آنها را نوشته ام!
یک زن مسلمان و مومن باید بپذیرد که : طبق آیه 3 سوره نساء شوهرش حق دارد 4 زن داشته باشد و طبق آیه 34 سوره نساء شوهرش در صورت نافرمانی می تواند او را کتک بزند و طبق آیه 11 سوره نساء به او ارث نیمه می رسد. باید بداند که طبق آیه 223 بقره ، "کشتزار مرد" لقب دارد و مرد می تواند هر گونه و هر زمان که بخواهددر وی زراعت (شما بخوانيد سكس) کند باید بداند که طبق آیه 34 نساء ارزشش از مرد کمتر است و مرد به دلیل آنکه خرجش را می دهد ، مالک اوست و طبق آیه 24 سوره نساء می شود در جنگ او را به عنوان یک کالا به غنیمت گرفت و به او تجاوز کرد!
......................
راستي خواهرم حجابت را رعايت كن!

Monday, July 2, 2012

"يائويي" و "يوري" انيمه هاي همجنسگرايانه گي و لزبين ژاپني

قبل از اصل داستان دو نكته:::اول آنكه از "سنتي"عزيز سپاسگزارم كه من را با اين ژانر و اين نوع از ادبيات و رسانه ژاپني آشنا كرد و اين مطلب عينا به او تقديم مي شود...دوم اينكه بخش وسيعي از نوشته ي زير ترجمه ي همين مطالب در ويكي پدياي انگليسي است(ترجمه ي خودم).در اينترنت گشتم چيزي در اين مورد در وبلاگهاي فارسي اصلا وجود ندارد!پس ما مي شويم به نوعي اولين آن
........................................................
"يائويي"يا همان "عشق پسرها" يك واژه ي معروف ژاپني براي نوعي از رسانه با مخاطب زنان  است كه روي "همواروتيك"(اروتيسم همجنسگرايانه)يا "همورومانتيك(رمانتيك همجنسگرايانه"گي ها مانور مي دهد و اغلب توسط نويسندگان زن،طراحي مي شود.

اگر چه "مانگا"با سبكي جدا و ژانري متفاوت وجود دارد اما در اين سبك نيز مردان طراحي شده تا حدودي مساله "اندروفيليك بودن"(جذب شدن به ماهيچه ها و نيروهاي مردانگي)را ساپورت مي كنند.تاكيد و محوريت اصلي اين انيمه ها در همان دو ژانر اصلي اين نوع از سانه يعني همان "يائويي" و "مانگا"خلاصه مي شود و البته فراتر از محدوده هاي نوشتاري،داستان نويسي،فيلم سازي و كلا ادبيات مربوط به آنهاست.كاراكترهاي اصلي انيمه ها معمولا از دو بخش تشكيل شده اند."سمه"ها(در ادبيات ژاپني به معناي حمله كننده) و "اوك"ها(در ادبيات ژاپن به معناي گيرنده) به اين ترتيب كه "سمه "،"اوك"را دنبال و او را اسير عشق ناخواسته مي كند.
 مثلا در تصوير بالا سمت چپ "سمه"و سمت راست "اوك"است.
در ژاپن ديگر به طور معمول از همان واژه ي جديد جايگزين شده ي "عشق پسرها" براي توضيح،تبليغ و تكثير اين نوع اثر هنري استفاده مي شود.در اين ژانر كه به "عشق پسرها"مشهور است(چنانكه اشاره شد)يا به طور خلاصه "بي ال"اول شخص،مرديست عموما مسن تر يا به بلوغ نرسيده.(اشاره به بي مو بودن دخترانه و اندامهاي دختر گونه).يائويي امروزه مرزهاي ژاپن را در نورديده و در اقصي نقاط جهان براي خود شهرتي به پا كرده است.
 
ابتدا در سال 1970 و اوايل 1980،يائومي در بازارهاي "دوژينشي"ژاپن به فروش رسيد.

 
طراحان "بي ال"همواره بر فاصله و اختلاف عميق في مابين "يائويي"و "بارا" پافشاري مي كنند.اين يكي مخاطبش دختران است و آن يكي مردان گي!اگر چه بعضي از توليدكنندگان "مانگاهاي مردانه"(گي گونه)"بي ال"هم مي سازند....عموما "مانگاها"سكسي تر و واضح تر در روابط جنسي مي باشند.شدت خاصيت رومانتيك "بي ال"شايد وجه تفاوت آن دو باشد.
 ...................................................
"يوري"يا به عبارت بهتر "عشق دخترها"يك واژه ي مشهور ديگر ژاپني است كه در آن عشق بين زنان در "مانگا"و "انيمه"و ساير رسانه هاي ژاپن به تصوير كشيده مي شود."يوري"تقريبا تمام وجه هاي يك رابطه ي لزبين گونه را به تصوير مي كشد چه عاطفي،چه جنسي و چه روحي.معمولا آثاري كه از لحاظ روحي و احساسي كامل ترند در جهان غرب به "شاجو-آي"مشهورند.

 
تلاشهاي اوليه براي به تصوير كشيدن اين گونه از مانگاها و انيمه ها برميگردد به سال 1970 و نهايتا تكميل شدنش و ورود به بازارهاي ژاپن و به تبع آن جهان كه به سال 1990 برمي گردد.در سال 2003 اولين مجله ي مطلقا لزبينيسم(يا همان "يوري")با نام "يوري شيمايي"در ژاپن منتشر شد و يكسالب بعد مجله ي ديگري با چاشني كمدي آن ايجاد شد.
 


اگر چه مخاطب اين ژانر تماما زنانه و دخترانه است اما موفق شده است مردان بسياري را در جهان به تماشاي خويش بنشاند.نشريه هاي متفاوتي كه در جهان اين سبك را ادامه مي دهند و خوانندگان مرد دارند،در راستاي تصديق اين مهم است.

و در نهايت براي دانلود اپيزودهاي فصول يك و دو "يائويي"مي توانيد از لينكهاي زير استفاده كنيد.باز هم با سپاس بسيار از "سنتي"عزيز.

 دانلود سيزن يک انيمه:
http://www.mediafire.com/?6abqpetjnq8aff6
http://www.mediafire.com/?ezl10so4g05t8lb
http://www.mediafire.com/?dl356bdra6uam7i
http://www.mediafire.com/?ubld9czsavgtjmh
http://www.mediafire.com/?57st7trpgebg0vy
http://www.mediafire.com/?qnoq0q5rnt2e8n9
http://www.mediafire.com/?8a9y26j3pyviire
http://www.mediafire.com/?47si560yle5hfhb
http://www.mediafire.com/?f3rp188332vs3cm
http://www.mediafire.com/?l0zeh57vzmfiai1
http://www.mediafire.com/?vrnjoranv32gv3e
http://www.mediafire.com/?ac3nwz7cv1d66zn
DVD Special
http://www.mediafire.com/?7n19lwzyek93pkc

يا
http://www.mediafire.com/?ta1vkg8kjfsmf

يا
http://www.mediafire.com/?rawm7mb4dfnvo


دانلود سيزن دو انيمه:
http://www.mediafire.com/?dkoy5bk31t7r5yl
http://www.mediafire.com/?s463yip6b2q0yei
http://www.mediafire.com/?6a11bd71cd5vxux
http://www.mediafire.com/?gofsig99664ujcd
http://www.mediafire.com/?r6yva5sr25oap2q
http://www.mediafire.com/?cov6a3ms9x1bqka
http://www.mediafire.com/?cvjaggnsglvvtvl
http://www.mediafire.com/?2y8h675j9lxiw0h
http://www.mediafire.com/?xudkrd505fgpsx5
http://www.mediafire.com/?gg4b1pg5vvvn62u
http://www.mediafire.com/?9jbt4knjoj8f92m
http://www.mediafire.com/?u4s3be8fpf8lmhm
يا
http://www.mediafire.com/?6xig08s8lefa4

Thursday, June 14, 2012

كشف السوره!

گ چ پ ژ(1)و تو عرب عمرا بتواني اين يكي را بفهمي(2)همان قبليها را هم نفهميدي خودمانيم ديگر(3)و چنين بر تو پيامبري نازل كرديم كه نه مي خواند و نه مي نوشت(4)حرف هم به زور مي زد(5)يك ميليارد نفر را گذاشته سر كار(6)حالا تو حساب كن اگر مي توانست بخواند و بنويسد چه مي كرد...(7)زنانتان را نكو بداريد...كه در آنها حقي است براي شما(8)هر وقت كه حال كرديد،آن حق از براي شماست(9)بخوريد و بياشاميد...اسراف نكنيد(10)و اين كتاب!هان كه اين كتاب كه بر شما نازل كرديم حاصل چندين سال كپي رايت قبلي و دو تا قبلي بود،ان موقعها قانون كپي رايت را وضع نكرده بودند نامردها...البته كاملش كرديم...ريختيم در يك جلد...حالش را ببريد!(11)...و آن گاه كه به دختران رسيديد بعد از اينكه حسابي نگاهشان كرديد بگوييد از چادر توليد ميهن اسلامي استفاده كنند....كه برايشان مطهرترترترترتر است(12)مردان هم بياموزند كه از "حق"خود و "حقوق مسلم زنان"كه حقيقتا اين يكي ته مهم است بهره بگيرند و تا 14 زن اختيار كنند(13)...كه در آن نشانه هاييست براي آنان كه كلا نيانديشيده اند!(14)و به زنان بگو!به از سرنوشت قوم ايران در سال 1357 عبرت بگيرند و در حركتهايي كه رهبرش يك آخوند است شركت نكنند سر جدشان(15)...به جان خودم قسم انقدر نشانه در اينها ريخته است كه محمد علي باب كه الان رييس بي بي سي فارسي است هر روز دارد در اخبار جهت دارش مي نماياند يكي از چند تارا(16)...و آنها كه با همجنسشان در ارتباط اند بدانيد كه آيين من آنها را حرام كرده است ولي خوديها اين كاره بوده اند!(17)شاهين نقوي را به عذابي عليم به انضمام چوب و سيخ بشارت مي دهيم خدا كند كه اين كاره نبوده باشد...(18...با رجوع به آيه مطهر 17)...و تو كه ثروتت را مي اندوزي و ذخيره مي كني....فردا ميفتي ميميري خاك بر اون سرت كنم!(19)همين ديگر!ما خلاصه حرف مي زنيم...مابقي اش را تحليلگران قرآني،آقاي سروش،كل مجتهدين حوزه هاي علميه سراسر جهان و ديگران ادامه مي دهند...ما هم كه ديگر نيستيم هر چه گفتند گفتند!كي به كيه...!تاريكيه!(20)

Monday, June 11, 2012

انتخاب رشته به سبك ايراني::دانشگاه به سبك سكسي::سكس مجازي به سبك دانشگاهي



 در اصطلاح عوام به كساني كه جرات لازم و كافي براي انجام كاري را ندارند،"تخم ندار"مي گويند يا به اصطلاح "طرف ندارد!"كه در انگليسي هم مي شود چيزي شبيه همين.البته خب آنقدر مردانه و از اعضاي تناسلي مرد برآمده،نيست!اينجا هم كاري به طرح مسايل زنان و جامعه ي مرد سالار ندارم.

مساله اين است كه "من،ندارم"شما را نمي دانم،تخم را مي گويم!شايد اگر داشتم در خيلي از مسايل كار به دقيقه 90 نمي رسيد.گاهي هم كه ديگر مي شود دقيقه ي 121!
در نظر بگيريد كنكورتان را داده ايد.درصدهايتان خوب است.رشته تان هم رياضي است مثلا فيزيك 70 و رياضي 55.مابقي درصدهايتان هم همه را راضي مي كند.پيش اولين مشاور مي رويد مي گويد آقا/خانم برق!دومي مي گويد خانم/آقا برق!نشد ديگر مكانيك!تهش خداوكيلي عمران!!ديگر بحث نكن...!هيچ كس نمي گويد برق چيست ولي همه مي گويند برق!!آنجا داستان جالبتر مي شود كه فلاني(بخوانيد ننه يا بابا!)مي آيند مي گويند آقاي X ماهي ده مليون تومان حقوق مي گيرد...پسرم/دخترم!رشته اش هم برق بوده اصلا پيام نور خوانده!!!حالا ببين به كجا رسيده ؟

بعد تشريف مي آوريد دانشگاه...اگر شبيه دانشگاه ما باشد از فضاي سبز عجيب و غريب تا يك ماهي سرگرم فضا هستيد.يك روز كه همچنان سرگرم فضاي سبز هستيد،باد از آن سو وزيده،مي رود داخل پيچ و تاب دو تار موي بيرون اولين دختري كه كلا در عمرتان ديده ايد(حالا اگر مذهبي يا با حجب و حيا بوديد و دگرجنسگرا باشيد)و يك دل نه صد دل عاشقش مي شويد...اما خب نمي دانيد كه آن بدبخت دنبال دوستي است نه عشق!اين گونه مي شود كه شما طرف را در رختخواب تجسم مي كنيد،رنگ كرستش را زير نور آفتاب از مانتوي سفيدش مي بينيد،رنگ شورتش را در خواب حدس مي زنيد،شبها كيرتان با تصور سكس با او شق مي شود و احيانا اولين آبتان آنجا در مي رود از دست!ولي دخترك بدبخت فقط روزي يكبار با شما سلام عليك دارد و بعد از آن اصلا شما در ذهنش نيستيد!!اگر گي باشيد كه كونتان پاره است..باز هم بايد در ظاهر عاشق اين دختركان شويد و مثلا جلوي دوستانتان درست همان لحظه كه كون خوش نقش پسر بقل دستي دارد كير شما را شق مي كند،از سينه هاي بزرگ و خوش دست(با يك حالت تهوع پنهان!) دختر ته سالن تعريف كنيد!

لزبين تشريف داريد؟شرمنده آن را ديگر نمي دانم...!!اگر لزبينهايي هستند كه در دانشگاههاي ميهن مزخرف اسلامي(!) بودند بيايند يك نظراتي بگذارند.با سپاس
خلاصه آنكه بعد از جلب توجه به اندامهاي سكسي مردم و فضاي سبز،گروهي از دوستان مثل من وارد فعاليتهاي سياسي مي شوند.يادش گرامي،استادي داشتيم در دبيرستان مي گفت سراغ دو چيز كه دو "س" دارند نبايد رفت!يكي "سكس" و ديگري "سياست"!خب در مورد اولي شايد مقتضاي سن بود،بهتر بود به درسمان  مي رسيديم،ولي دومي را حقيقتا راست مي گفت.وارد اين داستانها كه مي شوي بسته به تايپ ورودت به آنها،مثلا يكي از در شعر،يكي از در فلسفه،ديگري از در داستان نويسي،هر كسي جوري پيش مي رود.يكي در نشريه،ديگري سخنراني،آن يكي دبيري و ... .اما با هر تايپي كه وارد شوي از يك سوراخ  خارج مي شوي و آن بدبختي است!همه جايت مي شود دغدغه ي ملت!ملتي كه خودش دغدغه ي هيچ ندارد!كم كم از اكثريت جامعه دور ميفتي...

اگر دگرباش باشي و اهل مطالعه،خدا پدر پدربزرگت را بيامرزد!خودت رسما انصراف بده!!

از فضاي سبز و كير فلاني و كس بيصاري كه بگذريم و از فعاليتهاي سياسي،زنده بيرون بيايي،تازه مي روي دنبال درس!كتابهايت را باز مي كني مي ريني به خودت!!
تا به خودت بيايي مي بيني دسته ي بيل تقريبا به زير گردنت رسيده است!!

يك دو سالي مي گذرد مي بيني جذبش نمي شوي!بيل هم كه ديگر خيلي وارد شده است!مي بيني آنها كه انجمن مثلا اسلامي نرفته اند درسشان تمام شده است،تو ماندي و مشتي خزعبلات فكري!خودت را كه مرور مي كني هر چه مي گردي برق نمي يابي!همه اش شعر بوده و موسيقي و ادبيات!وگرنه تو را به انجمن چه؟!تويي كه فقط مي نشستي شعر مي گفتي و گاهي مساله اي حل مي كردي،گوه مي خوري بروي بشيني برقي كه امتحان پايان ترم كارگاه توزيع هوايي اش را در ارتفاع 24 متري بر بالاي يك دكل ازت مي گيرند!

تخم هم نداري نصراف بدهي بروي دنبال زندگي خودت!رشته ي مورد علاقه ات!همين است كه ندارم!

در ميان همه ي اين سطور صدها سطر مي توان نوشت.بماند...تويي هم كه كنكور داري بخواني نخواني فايده اي برايت ندارد!اراده ي جامعه تو را مات مي كند!
اگر كسي رياضي را 100% بزند دليل بر اينكه رشته ي رياضي برود نيست!چه،ربات هم مي تواند همين كار را انجام دهد.خلاقيت و استعدادت را درياب!

Monday, June 4, 2012

شاهين نجفي::ايستاده مردن::

متن ترانه-سرود شاهين
سری میان دست تو بریده/ نگاه من به ساعت پوکیده/ و شعرهای غمگین و عاصی/ و گرگ خسته کز تفنگ نترسیده/ به شبهه های من به اصل هستی/ به بغض بی کسیت وقت مستی/ وحسرت تو را و بو کشیدن/ و عمق فاجعه: تو را ندیدن/ رگی که سرنوشتش انسداد است /و جرم تو که داد پیش باد است/ همیشه انتهای قصه تلخ است/ و شاعری که حکم اش ارتداد است/ خدای خوب و خوابِ تو کتابم/ منی خشک روی تخت خوابم/ خدای خوبِ خشم و قتل و فتوا/ و گریه های من به شعر یغما/ مرا بخوان به کاکتوس ماندن/ بمان کنار من که شعر خواندن/ کنار تو به عهد با کویری/ که رمز ماست ایستاده مردن/ بگو حدیث ما حدیث خون بود/ شرارتی که ناشی از جنون بود/ بگو چگونه ما واندادیم/ بگو که مردیم و ایستادیم/ خدای خواب و خوبِ تو کتابم/ منی خشک روی تخت خوابم/ خدای خوبِ خشم و قتل و فتوا/ و گریه های من به شعر یغما/ مرا بخوان به کاکتوس ماندن/ بمان کنار من که شعر خواندن/ کنار تو به عهد با کویری/ که رمز ماست ایستاده مردن
دانلود

Saturday, June 2, 2012

a message to the international community about what's happening in syria


Do something about Syrians...people's dying...now the World turns to be deaf and blind?!Stop double standard behaviors!Take action to rescue Human Beings...isn't it Crime Against Humanity yet?!

Just for 1 sec think of what's happening in syria ...4 5 days ago the press had been blast of "Houla Massacre"which had almost 100 killed of women men and children.a video of a survived little boy released the other day and the fucking goverment didn't give a shit to any of these attacks protected by Iran too!

the thing is International Community is a very good observer as well as it was for Green Movement in Iran_doesn't matter the differences_they write a lot...condemns a lot...talk a lot...Look a lot...Do nothing!couldn't this picture be an Alert to the World's Power and super powers in human Fucking rights principles as well as it was in Lybia?

don know what to say any more...The peoples dying and dying and we are all got nothing to do.Stop the Double Standard behavior!Stop Assad!Stop discrimination in every aspect of that!stop observing...For god's fucking sake...people's dying...and how brave they are...Long Live Syrian People!

Monday, May 28, 2012

تنهايي


وقتي كه "ما"يي نيست،اين حس تنهايي
مي گيردت ز هستي و نيست مي كند

بي انتها ترين خيابان زندگي
گسترده ترين بزرگراه ها،را بن بست مي كند

وقتي كه درد مي كشي از اينكه ذهنشان
در پاي هر سوال نا متعارف،ايست مي كند!

صد بار اگر قانوني و نظمي بياوري
آخر،همان كاري را كه مي خواست مي كند!

باري چرا حكايت ايران چنين شده است؟!
از مرجعش،پاسخ اين سوال را در خواست مي كند!!

وقتي كه عقل ديگري،چوپان عقل هاست
وقتي كه مرد،آفريننده اش را پست مي كند

مغرب زمين،حكايت بيچارگي ماست
تقدير،آنچه را كه ز ما برخواست،مي كند...

ن.آفتاب هفتم خرداد هزار و سيصد و نود و يك