Friday, September 28, 2012

از سخنراني اوباما تا فقر ادبي ما




طرح مساله:چرا در زبان انگليسي واژه اي براي آنچه ما در زبان فارسي بدان "تعارف"مي گوييم اصلا وجود خارجي ندارد؟

زبان پديده اي چند وجهي است.چيزهايي را از محيط اطراف مي گيرد،با پيوندهاي حتي باستاني اش ارتباط برقرار مي كند و مفاهيم جديد را خلق.بحث تعريف و ساختار و نكات تخصصي اين بحث مربوط به زبانشاسان است.اما آنچه كه اينجا بحث خواهد شد نگاهي مختصر به ابعاد فرهنگ و ادبيات به تاسي از زبان است.

چند روز پيش رييس جمهوري ايالات متحده آمريكا،در صحن سازمان ملل متحد سخنراني كرد.متنش طولاني بود ومفاهيمش بسيار!حتي 1 بار آقاي اوباما سرش را به پايين خم نكرد تا به نوشته اش نگاهي بياندازد.آنچنان در اداي كلمات دقيق و قوي بود كه اين قدرت از چهره اش كه با اطمينان كلام را بدون خدشه از دهان خارج مي نمود قابل فهم بود.چرا احمدي نژاد اينگونه نيست؟چرا تمام روساي جمهور آمريكا اينگونه چونان اوباما سخن مي رانند؟تفاوت اصلي در چيست؟چرا يكي عميقا منطق مدار و مبتني بر اصول سخنراني و ديگري شرتي پرتي و سردرگم و مزخرف گو؟!

من معتقدم جواب اين سوال در "ادبيات" نهفته است!من معتقدم ادبيات زير بناي هر فرهنگي است چرا كه هر بخشي از فرهنگ لاجرم از كلام و انديشه نشات خواهد گرفت و غير از ادبيات جاي ديگري سرشار از كلام و انديشه توامان نيست.ما ملتي با سابقه اي ديرين در ادبيات هستيم...منظومه هاي شعر فراوان،اندرزها و پندهاي تربيتي فراوان و گنجينه اي عميقا بزرگ از ابعاد مختلف ادبيات.اما تقريبا هيچ بخشي از آن گنجينه به خصوص بخشهاي رفتاري اش مثل گفتارهاي درباره تربيت از سعدي نتوانسته است وارد زندگي ايرانيان به طور پركتيكال شود.
نمودار زير تا حد زيادي اين مساله را نشان مي دهد با يك حلقه ي گمشده

ادبيات ---- ؟ ---- جامعه

سوال:سازوكار و يا سيستمي كه مي تواند ادبيات را(در كليتش) از حالت انتزاعي اش خارج كند و وارد زندگي عمومي مردم كند چيست؟

به طور كلي ويژگي يك ادبياتي كه ديگر انتزاعي صرف نيست و چند وجهي است چيست؟خيلي ساده است!آن ادبيات شكلي رئال به خود گرفته است!يعني از جهانهاي معنوي و مفاهيم تماما الهي خارج شده،شكلي انساني به خود گرفته و مفاهيمش پيرامون انسان مي چرخد،چون پيرامون انسان مي چرخد پس به دستاوردهاي انسان در ساليان گذشته احترام مي گذارد،خرد را حركت مي دهد نه كتب به جا مانده از 10000 سال قبل را،به جريان زندگي سرعت مي بخشد چرا كه تمام توجهش معطوف به حيات اين جهاني است و به طبع آن با به كارگيري از دستاوردهاي گذشتگان(انقلاب صنعتي و ابزارهاي صنعت)سرعت فيلمهاي سينمايي اش هم بيشتر است!فيلمهايش خواب آور نيست!موسيقي اش خواب آور نيست!رمانش خسته كننده نيست!
وقتي مردم ما سراسر شمال را كه به سرسبزي اش شهرت دارد از آشغال پر مي كنند،وقتي نماينده ي مردم ايران در صحن سازمان ملل مايه ي آبروريزي است،وقتي تحمل پذيرش همجنسگرايان اعدام است،وقتي رانندگي ملتي بالاترين ميزان كشتار را دارد،وقتي دروغ سرمنشا همه چز است و وقتي پدر و مادر از روي با كلاس بودن،پول درآوردن،فلاني اين كاره بوده با حقوق انقدرواينها،رشته ي فرزندشان را انتخاب مي كنند و "سن استقلال" مفهومي تعريف نشده است،واقعا چه اهميتي دارد ما چند هزار سال ادبيات داشته ايم؟؟؟!!!!

بيشتر از 250 سال از تاسيس آمريكا نمي گذرد.نمي خواهم اشاره اي به بريتانيا داشته باشم چرا كه آن كشور داراي ريشه اي عميق در تمدن و ادبيات است...اما آمريكا حدودا 150 تا 200 است كه ادبيات دارد!ايران هم ده هزار سال تمدن دارد...آن يكي "اوباما"وار سخن مي گويد و اين يكي "احمدي نژادي" وار!تفاوت تمام روساي جمهور ما و آمريكا لااقل فقط در همين سخنراني از زمين تا آسمان است!اين فقر ادبي است!برخلاف آنانكه معتقدند ما ادبيات كهن و غني اي داريم متاسفانه اين غنا از ظاهر فراتر نرفته است!كميتش 100 و كيفيتش 0 است!

به كلام مسئولان نگاه كنيد!به رفتار مردم بنگريد!اينها همه بازتاب ادبيات ايران است!حتي مي شود دقيقتر شد!از 3000 سال پيش زرتشت دستور داد كه دروغ بزرگترين گناه است!شگفتا پس از اين همه سال،رفتار شماره ي 1 ايرانيان دروغ است!پس صريح بايد گفت:در اين ادبيات را بايد تخته كرد!!چيزي كه فقط در كلام بماند و بس،به درد جامعه نخواهد خورد!

اينجاست كه دوباره باز مي گرديم به پرسش اول و آن نمودار كذايي!چرا در زبان انگليسي واژه اي معادل با "تعارف"فارسي وجود خارجي ندارد؟!چون كه اصلا اين يك رفتار تعريف نشده است!هيچ متولد اروپايي و آمريكايي با اين رفتار به طور ذاتي آشنايي ندارد!نخستين تاثير نبود اين رفتار و رفتارهاي مشابه-با توجه به چندوجهي بودن زبان-مستقيما روي زبان خواهد بود.
دانشجويان ساختارمند(از لحاظ ذهني در زبان) زبان و آنها كه در كلاسهاي آزاد از سطح خوب و بالايي از اسپيكينگ برخوردارند دقيقا مي دانند كه درست از آن لحظه كه لب مي گشايند به سخن گفتن در زبان انگليسي،"تعارف" و "ريا"محو مي شود..."سانسور"ديگر وجود خارجي ندارد!و اين خاصيت ادبيات انگليسي است!اين ادبيات كه امروزه در صدر تمام ادبيات جهان نشسته است تفاوتش با ادب ما،دقيقا همين سيستم و سازوكاري است كه دارد و داشته است و نتيجتا در اثر رفع "سانسور"،"دروغ"،"تعارف"، "فرهنگ"را بالا برده است.اين ديگر كمينه كار ادبيات است!وگرنه چه نيازي است كه صبح تا شب شعر بخوانيم و كتاب رمان در صورتي كه همه اش با ما بيگانه است؟؟!!!عشقش آنقدر سماوي است و لمس نشدني كه انسان گمان مي برد "سكس"وجود خارجي ندارد!حال آنكه معشوق چه همجنسگرايانه و چه دگرجنسگرايانه لمس مي شود و لذت ايجاد مي كند!اين يك نمونه مثال ساده(جاي گسترش بحث نيست)

اما باز در انتها بايد گفت من نيز نمي دانم چگونه ادبيات از رهگذر آن سيستم(حلقه ي گمشده)مستقيما بر جامعه اثر مي كند...اگر چه مي شود نشانه هايي بر آن آورد مانند رئاليسم و نظاير آن اما چند نشانه نمي تواند مساله را به طور كلي فرموليزه كند.مجال تحقيق عميقي مي طلبد...

سخن بسيار است و زمان اندك...شايد در بحثي ديگر به وجوه ديگري از ادبيات جهان و ايران اشاره كنم...

5 comments:

  1. عااالی بود تحلیلتون
    واقعاً لذت بردم
    بوووس

    ReplyDelete
    Replies
    1. سپاسگزارم كه مطالعه فرموديد

      Delete
  2. کاملا موافقم هرچند من ریشه اکثر این تفاوتهای ملت ایران با ملل دیگه رو توی مذهب می بینم

    ReplyDelete
    Replies
    1. اتفاقا همين مذهب هم ريشه از زبان مي گيرد...بماند!

      Delete