Monday, May 28, 2012

تنهايي


وقتي كه "ما"يي نيست،اين حس تنهايي
مي گيردت ز هستي و نيست مي كند

بي انتها ترين خيابان زندگي
گسترده ترين بزرگراه ها،را بن بست مي كند

وقتي كه درد مي كشي از اينكه ذهنشان
در پاي هر سوال نا متعارف،ايست مي كند!

صد بار اگر قانوني و نظمي بياوري
آخر،همان كاري را كه مي خواست مي كند!

باري چرا حكايت ايران چنين شده است؟!
از مرجعش،پاسخ اين سوال را در خواست مي كند!!

وقتي كه عقل ديگري،چوپان عقل هاست
وقتي كه مرد،آفريننده اش را پست مي كند

مغرب زمين،حكايت بيچارگي ماست
تقدير،آنچه را كه ز ما برخواست،مي كند...

ن.آفتاب هفتم خرداد هزار و سيصد و نود و يك

No comments:

Post a Comment