مقدمه:::ترانه ي "نقي"از شاهين نجفي يك
بار ديگر بحثي تاريخي را به ميان اجتماع كشاند.بحثي كه دو سر دارد يكي
"دگماتيسم" و ديگري "توهين".دومي مثل زيبايي شناسي مي ماند هر كس گونه اي
آنرا تعريف مي كند!اما اولي روشن و مشخص است و در زير به آن پرداخته خواهد
شد.وقتي گوشها براي مدتهاي طولاني جز مدح و ثنا نشنيده باشند،فرياد
هنر،پرده ي گوش صاحبان سمع را مي شكافد و چونان رميدگان داد مي كنند!سردرد
گرفته اند!برترين هنر آنست كه مدح باشد و گرنه مرتد است!برترين سياستمدار
آنست كه مدح قدرت كند وگرنه مرتد است!برترين انسان به طور كلي،آنست كه از
تمام سيستم تعريف كند و گرنه مرتد است!چه كسي مرتد نيست؟!بزرگترين آسيب
دستگاه سانسور اين نيست كه بيايد چند صفحه از يكتاب را حذف كند يا جلوي آن
فيلم را بگيرد،بزرگترين ضررش نهادينه كردن دستگاه سانسور بزرگيست كه در
هنرمند،نويسنده و بازيگر رخنه مي كند و تا او مي آيد هنري بروز دهد،چراغ
خطر را برايش روشن مي كند!ما همه هزاران عقده ي سركوب شده داريم.هزاران سخن
ناگفته،هزاران فرياد نكرده!جامعه بدين ترتيب خودش را به خواب زده است چرا
كه مجال تخليه ندارد!
شگفتا از "صبح زنده باد گويان و شب مرده باد گويان"!نگاه كنيم كه چگونه آنانكه در بحبوحه ي سال 88 و جنبش سبز،فراتر از "پروپاچه فلان دختر"نرفته اند،كسي كه آلبوم سال 88 اش را تقديم به شهداي جنبش سبز مي كند را تهديد به "بالا سر آمدن"مي كنند؟!شگفتا مردمي كه سراينده و خواننده ي "ندا"،"صانع" و "سال خون"را به يك ترانه پس مي زنند!اين تركيب مصيبت بار دگماتيسم و خودسانسوريست!آنكه فريادش بلند است به اعتراض،مي شود موهن و آنكه سرش مثل گوسفند پايين است به مدح،بزرگمرد !تمام ترانه هاي شاهين اعتراضيست به دين،به خدا،به ائمه،به مردم و به خودش!
اين داستان فقط در اينجا ختم نمي شود.سيستم نگاه ما به جهان بيرون،همانقدر پوسيده است كه نگاه ما به قطعات و جزييات اين سيستم داخلي.در جامعه اي كه چيزي سر جايش نيست عجيب نمي نمايد كه مثلا آهنگ "مهدي"از همين خواننده توهين آميز قلمداد نشود؟!!گوشهايمان آنقدر سنگين است كه دوست نداريم هيچ "متفاوتي"را ببينيم،بشنويم و بپذيريم.نه يك همجنسگرا را،نه يك شاهين نجفي را،نه يك فاحشه را،نه يك نقاش نا متعارف را،نه كلا هيچ چيزي و هيچ كسي را!همه بايد هماني باشند كه "ما"هستيم.اين "ما"ي لعنتي دارد كار را به تنگناهاي اساسي مي برد."ما"يي كه اساسا مادامي مشروع است كه حقوق اقليت را زير پا نگذارد.
اين حقيقت جزمباوري است.مرگ آوري و زندگي بري است!باز توليد استبداد از اين مجموعه دشوار است؟!
..................................................................................................
جَزمباوَری یا دُگماتیسم، خشکاندیشی یا جزمگرایی عبارت است از روش اندیشهگری غیرانتقادی، غیرتاریخی و متافیزیکی، که بر بنیاد باورهای جزمی روایت شده، یعنی نظرات، برهانها و باورها استوار است، باورهای ثابت را بمثابه حقایق همیشه همان و همه جا درست، میانگارد بی این که آنها را در روندهای تاریخیِ شناخته شده مورد آزمون و آزمایش قرار دهد، بی این که بر بنیاد دانشهای تازه و آموزههای عملی نوین به بازبینی درونمایه حقیقت آنها و ارزش معرفتی آنها بپردازد.
تعریف
جزمباوری - از دید فلسفی - بیانگر اندیشهٔ غیردیالکتیکی، متافیزیکی است، که بر معارف حاصله - بدون کوچکترین انتقاد - باور میآورد، آنها را بطور کلیشهای در شرایط جدید پیاده میکند، بدون این که خود به تحلیل و واکاوی آنها بپردازد، بدون اینکه به تعمیم تئوریکی آنها اقدام کند و بدین طریق به پیشرفت معرفتی راستین یاری رساند.دگماتیسم، مشخصه خاص هر مذهب و هر نگرش مذهبی است.
جزمباوری به معنای مکتب جزمی است. البته سخن جزمی و قطعی چند نوع است. این اصطلاح را غالباً فقط در یک مورد آن به کارمی برند.
گاهی گوینده سخن خویش را با برهان عقلی و دلیل منطقی همراه میسازد و آن را به صورت قطعی و جزمی بیان میکند، مثل اثبات بسیاری از قضایای هندسی و مسایل ریاضی و موضوعات منطقی و فلسفی.
گاهی سخن مبتنی است بر واقعیات و عینیاتی که در طبیعت از راه مشاهده و حسن و تجربه ثابت شدهاست، مثل غالب فرآوردههای علوم تجربی، اعم از زیستشناسی، فیزیک و شیمی. به همین دلیل به صورت یک قانون قطعی و حتمی بیان میگردد.
گاهی برخی مطالب و سخنان به امور فطری و بدیهیات اوّلی و معلومات حضوری استوار است، به گونهای که با اندک تأملی صحت و درستی مطالب بیان شده و مورد تأیید و تصدیق قرار میگیرد، بدون این که نیاز به دلیل و برهان باشد.
در همهٔ موارد سهگانهٔ بالا، سخن به شیوهٔ قطعی و جزمی بیان میشود، ولی هیچ یک از آنها از مصادیق جزم نیست، بلکه سخنان پوچی که فاقد برهان عقلی و واقعیات باشد، ولی با اصرار به عنوان امر قطعی و حتمی بیان گردد، منسوب به دگم میباشد.
از سوی دیگر به نوشتهٔ لغتنامهٔ دهخدا: «دگماتیسم به معنای فلسفه مبتنی بر یقین، و آن مجموعه افکار کسانی است که معتقد به حل مسائل مابعدالطبیعه با روش علمی هستند.»
شگفتا از "صبح زنده باد گويان و شب مرده باد گويان"!نگاه كنيم كه چگونه آنانكه در بحبوحه ي سال 88 و جنبش سبز،فراتر از "پروپاچه فلان دختر"نرفته اند،كسي كه آلبوم سال 88 اش را تقديم به شهداي جنبش سبز مي كند را تهديد به "بالا سر آمدن"مي كنند؟!شگفتا مردمي كه سراينده و خواننده ي "ندا"،"صانع" و "سال خون"را به يك ترانه پس مي زنند!اين تركيب مصيبت بار دگماتيسم و خودسانسوريست!آنكه فريادش بلند است به اعتراض،مي شود موهن و آنكه سرش مثل گوسفند پايين است به مدح،بزرگمرد !تمام ترانه هاي شاهين اعتراضيست به دين،به خدا،به ائمه،به مردم و به خودش!
اين داستان فقط در اينجا ختم نمي شود.سيستم نگاه ما به جهان بيرون،همانقدر پوسيده است كه نگاه ما به قطعات و جزييات اين سيستم داخلي.در جامعه اي كه چيزي سر جايش نيست عجيب نمي نمايد كه مثلا آهنگ "مهدي"از همين خواننده توهين آميز قلمداد نشود؟!!گوشهايمان آنقدر سنگين است كه دوست نداريم هيچ "متفاوتي"را ببينيم،بشنويم و بپذيريم.نه يك همجنسگرا را،نه يك شاهين نجفي را،نه يك فاحشه را،نه يك نقاش نا متعارف را،نه كلا هيچ چيزي و هيچ كسي را!همه بايد هماني باشند كه "ما"هستيم.اين "ما"ي لعنتي دارد كار را به تنگناهاي اساسي مي برد."ما"يي كه اساسا مادامي مشروع است كه حقوق اقليت را زير پا نگذارد.
اين حقيقت جزمباوري است.مرگ آوري و زندگي بري است!باز توليد استبداد از اين مجموعه دشوار است؟!
..........................
جَزمباوَری یا دُگماتیسم، خشکاندیشی یا جزمگرایی عبارت است از روش اندیشهگری غیرانتقادی، غیرتاریخی و متافیزیکی، که بر بنیاد باورهای جزمی روایت شده، یعنی نظرات، برهانها و باورها استوار است، باورهای ثابت را بمثابه حقایق همیشه همان و همه جا درست، میانگارد بی این که آنها را در روندهای تاریخیِ شناخته شده مورد آزمون و آزمایش قرار دهد، بی این که بر بنیاد دانشهای تازه و آموزههای عملی نوین به بازبینی درونمایه حقیقت آنها و ارزش معرفتی آنها بپردازد.
تعریف
جزمباوری - از دید فلسفی - بیانگر اندیشهٔ غیردیالکتیکی، متافیزیکی است، که بر معارف حاصله - بدون کوچکترین انتقاد - باور میآورد، آنها را بطور کلیشهای در شرایط جدید پیاده میکند، بدون این که خود به تحلیل و واکاوی آنها بپردازد، بدون اینکه به تعمیم تئوریکی آنها اقدام کند و بدین طریق به پیشرفت معرفتی راستین یاری رساند.دگماتیسم، مشخصه خاص هر مذهب و هر نگرش مذهبی است.
جزمباوری به معنای مکتب جزمی است. البته سخن جزمی و قطعی چند نوع است. این اصطلاح را غالباً فقط در یک مورد آن به کارمی برند.
گاهی گوینده سخن خویش را با برهان عقلی و دلیل منطقی همراه میسازد و آن را به صورت قطعی و جزمی بیان میکند، مثل اثبات بسیاری از قضایای هندسی و مسایل ریاضی و موضوعات منطقی و فلسفی.
گاهی سخن مبتنی است بر واقعیات و عینیاتی که در طبیعت از راه مشاهده و حسن و تجربه ثابت شدهاست، مثل غالب فرآوردههای علوم تجربی، اعم از زیستشناسی، فیزیک و شیمی. به همین دلیل به صورت یک قانون قطعی و حتمی بیان میگردد.
گاهی برخی مطالب و سخنان به امور فطری و بدیهیات اوّلی و معلومات حضوری استوار است، به گونهای که با اندک تأملی صحت و درستی مطالب بیان شده و مورد تأیید و تصدیق قرار میگیرد، بدون این که نیاز به دلیل و برهان باشد.
در همهٔ موارد سهگانهٔ بالا، سخن به شیوهٔ قطعی و جزمی بیان میشود، ولی هیچ یک از آنها از مصادیق جزم نیست، بلکه سخنان پوچی که فاقد برهان عقلی و واقعیات باشد، ولی با اصرار به عنوان امر قطعی و حتمی بیان گردد، منسوب به دگم میباشد.
از سوی دیگر به نوشتهٔ لغتنامهٔ دهخدا: «دگماتیسم به معنای فلسفه مبتنی بر یقین، و آن مجموعه افکار کسانی است که معتقد به حل مسائل مابعدالطبیعه با روش علمی هستند.»
No comments:
Post a Comment