Sunday, April 1, 2012

ماها و جامعه

اين جامعه برايم نفرت انگيز است.نمي فهممش و اتفاقا او هم مرا نمي فهمد و قطعا از من نفرت دارد!مثل دو نفر كه با هم از يك خيابان عبور مي كنند هر روز،همديگر را مي بينند،اما از هم خوششان نمي آيد!لاجرم داريم در خياباني بن بست به نام زندگي راه مي رويم!اما مساله اين نيست...داستان آنجا اوج مي گيرد كه تعداد اعضاي جامعه هي رشد مي كند با ضريب هزار و ده هزار در روز،اما ضريب "ما"يكي و دويي است نهايتا!چه اگر همين هم باشد بايد خداي نداشته ام را شكر كنم!

جرات هم چيز خوببيست...يك ذره داشتمش،ديگر از اين خيابان رفت و آمد نمي كردم.

No comments:

Post a Comment