Wednesday, April 25, 2012

روانشناسي عشق...بخش دوم(آخر)


كارن هورناي روانشناس ديگري است كه بر اعتقادات فرويد،انتقاداتي را وارد مي داند.
  • ·       در هر صورت،تجربه نشان مي دهد كه ارتباط بين محبت و تمايلات جنسي هميشگي و دائمي نيست.به نظر من،محبت،پديده اي كاملا جدا از تمايلات جنسي است.گاهي تمايلات جنسي وجود دارند بي آنكه محبتي در ميان باشد و گاهي محبتي بي سكس در ميان است.گاهي اين بر آن وگاهي آن بر اين اثر مي گذارند.يكديگر را تقويت و يا تضعيف مي كنند اما در نهايت اين ها،دو مقوله ي متفاوت هستند.
وضعيت فيزيكي و جسماني افراد و ساختار بيواوژيك و سيستم هورموني انسانها شبيه هم نيست.بعضي افراد به طور ذاتي تمايلات جنسي شهواني قويتري نسبت به ديگران دارند.كيفيت روابط جنسي هم فاكتور موثري است.يكي از مقوله هاي كار كارن هورناي بررسي افراد عصبي است.عصبي به اين معنا كه شخص،تمام روابط را تنها از دريچه ي سكس مي نگرد و ارضاي اين نياز معمولا حالتي اضطراري-هميشگي دارد.اين افراد عموما فقط به دنبال تخليه خويش هستند.بروز اين مساله در بين افراد عصبي معمولا به دو گونه ظاهر مي شود:
  1.       به صورت ميل افراطي و اجباري به نزديكي و سكس
  2.      به صورت پرهيز و خودداري افراطي از آن
هورناي افراد عصبي را به سه گروه كلي تقسيم مي كند:

گروه اول با يك حالت ولع و عطش سيري ناپذير و اجباريمداوم به دنبال ارضا شهوت و تمايلات جنسي خود هستند و از حلاتشان مي توان فهميد كه احساس نا امني رواني و بي پناهي مي كنند.اين گروه اگر براي مدتي امكان تخليه شهوت خود را نداشته باشند فوق العاده مضطرب و عصبي مي شوند

گروه دوم در عين اينكه تمايلات شهواني شديد و اجباري دارندبه علت ترمزهاو مشكلات دروني خود،عملا قادر به تماسهاي جنسي نيستند،با اين وجود با يك حالت بي تفاواتي به هر كسي و هر تايپي،گرايش شهواني دارند.

گروه آخر در امور جنسي و كلا هرگونه تماسي با انسانها،ترمزهاي روحي و رواني شديدي دارند و بي اختيار و به طور اجباري به خودارضايي(مساله خود ارضايي در مطلبي جداگانه بررسي خواهد شد) روي مي آورند و كم كم از دفع شهوت به وسيله ي خود ارضايي بيشتر لذت مي برند.

شخص عصبي از طريق دفع شهوت،هم يك غريزه بيولوژيك را ارضا مي كند و هم يك مساله ي عصبي را دفع!

عشق در روانشناسي مزلو جايگاهي بسيار رفيع دارد.او معتقد است اگر ما نتوانيم عشق را آموزش دهيم،آنرا بفهميم،تعميم دهيم جهان در خصومت و بدبيني غرق خواهد شد.
مزلو معتقد است محور اصلي توصيف  عشق بايستي ذهني يا پديدارشناختي باشد تا عيني و رفتاري.به طور كلي تمام افراد جهان را مي توان به سه گروه تقسيم كرد:
  1.      زيبا
  2.      شايسته
  3.    جذاب
اما حالا مي خواهيم برسيم به مختصات يك عشق كامل و سالم كه فقط در افراد خوئدشكوفا يا نخبه يا دگرباش وجود دارد.(بديهي است كلمه ي دگرباش فراتر از بحثهاي جنسي است).عشق خودشكوفا يا نوع بي گرايش به آن دارد كه به طور كامل و با حالت تسليم،بدون احتياط يا دريغ يا حسابگري هاي از نوع "به اين سادگي تسليم نشو"،"بگذار به دست آوردنت سخت باشد"،"نبايد زياد از تو مطمئن باشد"،"خودت را سريع و بيش از حد تسليم نكن"،"اگر او را زياده از حد دوست بداري،رييس تو مي شود!"،"سعي كن در عشق فرمانده تو باشي"،"بگذار هميشه كمي نگران و دلواپس باشد"كه معمولا از زبان دختران دانشجو و شبه روشنفكران شنيده مي شود،ايثار و فداكاري همراه باشد.مختصات عشقي از اين نوع معمولا حاوي مولفه هاي زيادي است.تلاش مي شود به 9 مشخصه از عشق نوع بي،پرداخته شود.
  1.      كنار گذاشتن حالات تدافعي در روابط عشق خودشكوفا:مساله ي نگراني يكي از مسايلي است كه در روابط عشقي خودشكوفا رنگ مي بازد.احساس صميميت و نزديكي تا حدي جلو مي رود كه پس از يك دوره حتي كوتاه مدت دوستي،دو طرف با يكديگر خودماني،رك و صريح مي شوند و هرگونه تامل يا درنگي در يكديگر مبني بر نگراني از خيانت و پايان رابطه كمرنگتر و كمرنگتر مي شود.در روابط از اين نوع،گرايش نزديك به صفر براي سلطه گري و تاثيرگذاري در مخاطب وجود دارد.كنار گذاشتن كامل احتياط و مراقبت از ديد روانپزشكان همانقدر بديهي است كه در نظر توده نا ممكن.معمولا افراد معمولي تمايل به حفظ فاصله،اسرار آميز بودن،پوشاندن ضعفهاي جسمي و جنسي،دورويي و فريبكاري دارند.كيفيت رضا مندي احساسي و جنسي در روابط اين نوع افراد پس از گذشت زمان طولاني تر،بهتر و بهتر مي شود.يك مساله ي مهم ديگر تعميم شركاي متعدد جنسي به افراد خودشكوفاست.چنين چيزي صحت ندارد.منينگر معتقد است:عشق با اين احساس كه مورد تقدير و تحسين قرا نگيريم،كمتر خدشه دار مي شود تا با اين احساس وحشتي كه همه ما كم و بيش از اين مساله داريم كه مبادا ديگران از ميان نقابهايمان-نقابهايي از سركوبي و وازدگي كه عرف،دين و جامعه بر ما تحميل مي كند-ببينند.همين امر ما را وا مي دارد كه از صميمت پرهيز كنيم،در يك سطح ظاهري دوستي برقرا كنيم،ديگران را ناچيز بشماريمو از قدرداني از آنها قصور بورزيم كه مبادا ناچار شوند بيش از حد از ما قدرداني كنند.
  2.     قابليت دوست داشتن و دوست داشته شدن:افراد خودشكوفا محبت مي ورزند و محبوب نيز هستند.آنها مي دانند كه چگونه دوست بدارند اما واژه عشق در نظر آنها،مبين احساس شديدي است و اين كلمه را محتاطانه به كار مي برند.آنها عشق را نه براي همه افراد كه براي معدودي از آنان به كار مي برند.
  3. همبستگي و پيوستگي سكس با عشق:سكس و عشق براي افراد شكوفا به طور همزمان و معمولا با روندي افزايشي در طول زمان در هم ادغام و تركيب مي شوند.مردان وزنان خودشكوفا به طور كلي تمايلي ندارند كه امور جنسي را به خاطر خود آنها دنبال كنند و اكثريتي از آنان،سكس را به خاطر آنكه خالي از محبت و عشق است رها مي كنند.اما لذت سكسي در بررسي زندگي اين افراد به شديدترين و وجدآور ترين نوعش وجود دارد.دگرباشها نداشتن سكس را خيلي راحتتر از افراد معمولي جامعه تحمل مي كنند و معتقدند كه سكس مي تواند همراه با بازي،شادي،و نوعي تجربه عارفانه همراه باشد.افراد خودشكوفا،هميشه و همه وقت در اوج زندگي نمي كنند.آنها معمولا در سطحي بالاتر از عموم جامعه،از نظر استرس،تنش و مشكلات و رنجهاي ناشي از درك نشدن توسط عامه و توده جامعه زندگي مي كنند.با وجود اينكه افراد خودشكوفا كمتر به سوي روابط سكسي خارج از زناشويي كشيده مي شوند اما در پذيرفتن واقعيت جذب جنسي به سوي ديگران،بسيار آزادتر از مردم عادي هستند.اينها عموما قائل به هيچ تفاوتي در نقش ها و شخصيتهاي دو جنس نيستند(همينطور همجنس در روابط همجنسگرايانه)اينان چه در زندگي و چه در سكس،مونث را مفعول و مذكر را فاعل نمي پندارند.اينان حتي فعاليتهايي در خلاف جهت فاعل يا مفعول بودن خود انجام مي دهند.معاشقه شان خارج از تعاريف فاعلي و مفعولي است.در روابط همجنسگرايان زن و دگرجنسگرايان مرد،مردان خودشكوفا و زنان همجنسگرا بيشتر و راحت تر جذب هوش،قدرت و شايستگي زنان مي شوند تا زيبايي و صفات عروسكي.به بيان كامل تر تضادها و تعارضهاي عوام در ميان اين افراد مرتفع شده است.
  4.      ائتلاف نيازهاي اساسي انساني و وجود احساس مسئوليت و مراقبت:يكي از مهمترين جنبه هاي اين روابط،ائتلاف سلسله مراتب نيازهاي اساسي موجود در دو شخص،در يك سلسله مراتب واحد است.به اين صورت بيماري يكي از آن دو،بيماري هر دوي آنهاست نه بدشانسي يكي از آنها.
  5.    صفا و نشاط در رابطه عشقي سالم:سكس در نظر اريك فروم شايد به خاطر نگاه چپ گرايانه مشهور وي بيشتر چيزي شبيه به يك پيمان شراكتي يا قراردادي في ما بين زوجين و مكانيكي بود.اما روانشناسي افراد خودشكوفا،خنده،شادي و شادماني،بازي كردن و تبديل شدن سكس به يك بازي و سرگرمي را تاييد مي كند.سكس در ميان اين افراد شبيه به بازيگوشيهاي دوران كودكي است.
  6.    پذيرش فرديت و شخصيت ديگري و احترام گذرادن به او:دوست داشتن يك فرد نه به معناي تملك او كه به معناي تصديق اوست.عشق و احترام قابل تفكيك اند.ممعمولا بسياري از ويژگي هايي كه گمان مي رود براي يك رابطه عشقي خودشكوفا باشد براي يك رابطه ي دوستي مبتني بر احترام بوده است!عادات فرهنگي از قبيل به پا خواستن به هنگام ورود يك زن به اتاق،دادن جاي خود به او،كمك به او در بيرون آوردن پالتو،دادن حق تقدم به او،و عاداتي از اين دست بيشتر از آنكه نماد زن دوستي و احترام به زنان باشد،تاكيد بر عقيده ي پوچ و قديمي"زنان ضعيفتر هستند و احتياج به مراقبت دارند"مي باشد.زناني كه داراي اعتماد به نفس قوي باشند،بر خود احترام بگذارند معمولا از اين حركات بدشان مي آيد.نقش رسانه ها در تحكيم اين نوع نگاه،قابل بررسي است كه مجال آن در اينجا نمي باشد.
  7.    عشق و تحسين به معناي تجربه هدفي:دگرباشان به همان طريقي عاشق مي شوند كه انسان نسبت به اولين ادراك قدرشناسانه خودش ار موسيقي بزرگ واكنش نشان مي دهد،از آن دچار هيبت و در آن مستغرق شده و به آن عشق مي ورزد.افراد خودشكوفا را مي توان افرادي تعبير كرد ديگر تحت انگيزش نياز به ايمني،محافظت،محبت و وابستگي ندارند چرا كه اين نيازها قبلا در آنها ارضا شده است.حالا اين سوال پيش مي آيد كه چرا بايد فردي كه محبت در او ارضا شده است عاشق شود؟!يقينا دلايل آن متفاوت از دلايل شخصي است كه عاشق مي شود براي ارضاي كمبود محبت خويش!(عشق دي)افراد خودشكوفا به منظور تكميل خود،پالايش،رشد و بلوغ بيش از پيش خود عاشق مي شوند.
  8.   كناره گيري و فرديت:واقعيت اين است كه افراد خودشكوفا به طور همزمان،فردگراترين،نوع دوست ترين و اجتماعي ترين و با محبت ترين انسانها هستند.معمولا تناقضي كه مابين اجتماعي بودن و فردگرا بودن در اذهان ايرانيان وجود دارد ناشي از اشتباهي بنيادين است.فردگرايي و اجتماعي بودن در اين نوع از افراد در طول يكديگر قرار دارند.آنها به يكديگر تكيه نمي كنند  و داراي هيچ قلاب و لنگري نيستند،از خودخواهي سالم،عزت نفسي وسيع و عدم تمايل به فداكاري هاي بدون دليل مناسب و منطقي برخورداند.
  9.     سليقه و قوه ادراك وسيع تر عشاق خودشكوفا:معمولا افراد خودشكوفا مي توانند براحتي عاشق افرادي شوند كه ديگران،آنها را به خاطر نقايص آشكارشان نمي پسندند.اين افراد به راحتي عاشق كساني مي شوند كه از جمال بي بهره اند.ديگران اين را كوري و حماقت مي خوانند اما صحيح تر آن است كه آنرا سليقه و قوه ادراك متعالي بخوانيم.آنها به فرهنگ عمومي جامعه و سنت بي اعتنا تر هستند و نيازي به برگزراي آداب و روسم ملي و ميهني و قومي نمي بينند.به لهجه،لباس،غذا توجهي ندارند.

اما در پايان بايد گفت كه بررسي هايي از اين دست به شكل وسيعي با آداب و رسوم و فرهنگ ملتها در ارتباط است و نمي توان عشق را بدون در نظر گرفتن روابط في مابين ملت،آيينها،دين،مذهب و ... در نظر گرفت.
منابع:
  1.     تمايلات و رفتارهاي جنسي انسان....دكتر بهنام اوحدي...انتشارات صادق هدايت
  2. سايت ويكي پديا انگليسي
  3. كتاب زن و سكس در تاريخ...سيامك ستوده

No comments:

Post a Comment